جواب ابراهیم صهبا به سیمین:
یارت شوم، یارت شوم، هر چند آزارم کنی
نازت کشم، نازت کشم،گر در جهان خوارم کنی
بر من پسندی گر منم،دل را نسازم غرق غم
باشد شفا بخش دلم،کز عشق بیمارم کنی
گر رانیم از کوی خود،ور باز خوانی سوی خود
با قهر و مهرت خوشدلم کز عشق بیمارم کنی
من طایر پر بسته ام،در کنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشکسته ام،تا خود گرفتارم کنی
من عاشق دلداده ام،بهر بلا آماده ام
یار من دلداده شو،تا با بلا یارم کنی
ما را چو کردی امتحان،ناچار گردی مهربان
رحم آخر ای آرام جان،بر این دل زارم کنی
گر حال دشنامم دهی،روز دگر جانم دهی
کامم دهی،کامم دهی،الطاف بسیارم کنی
جواب سیمین به ابراهیم صهبا:
گفتی شفا بخشم تــو را، وز عشـق بیمارت کنم
یعنی به خود دشمن شوم،با خویشتن یارت کنم؟
گفتی که دلدارت شوم،شمع شب تارت شوم
خوابی مبارک دیده ای،ترسـم که بیـدارت کنم
جواب ابراهیم صهبا به سیمین بهبهانی:
دیگر اگر عریان شوی،چون شاخه ای لرزان شوی
در اشکها غلتان شوی،دیگر نمی خواهم تو را
گر باز هم یارم شوی،شمع شب تارم شوی
شادان ز دیدارم شوی،دیگر نمی خواهم تو را
گر محرم رازم شوی،بشکسته چون سازم شوی
تنها گل نازم شوی،دیگر نمی خواهم تو را
گر باز گردی از خطا،دنبالم آیی هر کجا
ای سنگدل،ای بی وفا،دیگر نمی خواهم تو را
و اما جواب رند تبریزی به ابراهیم صهبا و سیمین:
صهبای من زیبای من،سیمین تــو را دلدار نیست
وز شعر او غمگین مشو،کو در جهان بیدار نیست
گر عاشق و دلداده ای،فارغ شو از عشقی چنین
کان یار شهر آشوب تــو،در عـــالم هشیار نیست
صهبای من غمگین مشو،عشـق از سر خـود وارهان
کاندر سرای بی کسان،سیمین تو را غمخوار نیست
سیمین تو را گویم سخن،کاتش به دلها می زنی
دل را شکستن راحت و زیبنـده ی اشـعار نیست
با عشـوه گردانی سخن،هـم فتنـه در عالم کنی
بی پرده می گویم تو را،این خود مگر آزار نیست؟
دشمن به جان خود شدی،کز عشق او لرزان شدی
زیــــرا که عشقی اینچنین،ســودای هر بازار نیست
صهبا بیـــا میخــانه ام،گــر راند از کوی وصال
چون رند تبریزی دلش،بیگانه ی خمار نیست
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 778
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0